.
آخرین کلام دکتر فاطمی: «زنده باد مصدق» و «پاینده ایران»
______________
دکتر فاطمی در یکی از آخرین نامههایش پس از صدور حکم اعدام مینویسد: «در این موقع که یک ساعت از صدور رای دستوری میگذرد، یک ذره ناراحت نیستم. زیرا اگر آن افتخار را پیدا کنم که در راه وطنم این نیمه جان را بگذارم، درست در راه حقیقی خودش صرف شده است».
ساعت چهار و هفت دقیقه بامداد روز چهارشنبه نوزدهم آبان ۱۳۳۳، تیمور بختیار فرماندار نظامی و سرتیپ آزموده دادستان ارتش و عده دیگری به زندان رفتند و حکم اعدام دکتر حسین فاطمی را، در لشکر ۲ زرهی به وی ابلاغ کردند. آزموده به فاطمی گفت اعلیحضرت با تقاضای (فرجام) شما موافقت نفرمودند...
آزموده از او خواست تا اگر تقاضایی دارد بگوید و دکتر فاطمی خواهان دیدار با خانواده و ملاقات با دکتر مصدق و صحبتی با افسران شد که آزموده با خشم به او گفت: «هنوز هم دست از سر این مرد بر نمیداری؟» و دکتر فاطمی تنها توانست چند لحظهای با دکتر شایگان و مهندس رضوی خداحافظی کند که خاطره آن تا سالها باقی ماند. فاطمی، مصدق را وصی خود قرار داد.
دکتر شایگان گفته است: وقتی برای وداع پیشانیش را بوسیدم، متوجه شدم که بسیار گرم است و در آتش تبی شدید میسوزد. اعدام یک بیمار آن هم در آن حال در هیچ یک از کشورهای متمدن جهان سابقه ندارد.
هنگام اجرای حکم، در حالی که هوا به شدت سرد بود روی همان پیراهنی که داشت یک پیژامه پشمی پوشیده و با همان پیراهن و پیژامه و کفش سرپایی که روی آن مخمل قهوه ای بود آماده ایستاد....
هشت گلوله تیر از دهانه لوله تفنگهای چهار مامور، دو نفر ایستاده و دو نفر نشسته شلیک شد. دو تیر درست در روی هم به قلب و شش تیر دیگر به سینه... در نهایت یک تیر خلاص هم به شقیقهاش شلیک شد[به وسیله تیمور بختیار] . آخرین کلامش «زنده باد مصدق» و «پاینده ایران» بود.
محمد علی سفری - قلم و سیاست- جلد دوم – انتشارات نامک- ص ۱۵
خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی-بهرام افراسیابی، ص ۳۴۱، ۳۵۴ و ۳۵۵
سرهنگ غلامرضا نجاتی – جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ص ۴۷۲-۴۷۳
امروز ۲۱ بهمن سالروز میلاد دکتر حسین فاطمی
مصدق ﺑﻪ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﻭﺭ ﺍﺳﺎﺳﯽ ﺍﺵ ﺑﻪ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺩﯾﻦ ﺍﺯﺩﻭﻟﺖ ﺭﺍ ﮐﺘﻤﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩ........ ﺗﮑﯿﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺮ ﺁﻣﻮﺯﺵ، ﺩﺍﻧﺶ، ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻭ ﺭﻓﺎﻩ ﻣﻠﺖ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ....
---------------------------
ﻣﺼﺪﻕ، ﺁﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﻢ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﻣﺬﻫﺐ ﻭ ﻣﻌﺘﻘﺪﺍﺕ ﮐﺴﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺍﺯﺑﺮﺍﯼ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﺮﻧﺨﺎﺳﺖ ﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺑﺎ ﻣﺬﻫﺐ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻼﺡ ﻣﻠﮏ ﻭﻣﻠﺖ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺖ . ﻧﺪﯾﺪﻡ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺁﻥ ﻣﻼﻣﺖ ﻭ ﯾﺎ ﻣﺬﻫﺐ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺬﻫﺐ ﺑﮑﻮﺑﺪ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺩﯾﻦ ﺍﺯﺩﻭﻟﺖ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺗﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﮐﺘﻤﺎﻧﺶ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩ . ﺗﮑﯿﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺮ ﺁﻣﻮﺯﺵ، ﺩﺍﻧﺶ، ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻭ ﺭﻓﺎﻩ ﻣﻠﺖ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ . ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﺯﺍﻭﺷﻨﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﺑﺎ ﺍﺳﻠﺤﻪ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﺧﺮﺍﻓﺎﺕ ﺭﻓﺘﻦ ﺧﻄﺎﺳﺖ ﻭﻫﺮﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯﻋﻘﺎﯾﺪﻡ ﺗﻨﺪ ﻣﯽ ﺗﺎﺧﺘﻢ ﻣﺮﺍ ﺍﺯﺁﻥ ﻣﻨﻊ ﻣﯽ ﻧﻤﻮﺩ .
ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﺖ ﻧﯿﺰﻫﯿﭻ ﺯﻣﺎﻥ ﻗﺎﻃﻌﺎﻧﻪ ﺍﺯﻣﺼﺪﻕ ﺑﺸﺘﯿﺒﺎﻧﯽ ﻧﮑﺮﺩ . ﻏﻼﻣﺤﺴﯿﻦ ﺧﺎﻥ ﺩﺭﺗﻌﺮﺑﻒ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻧﺎﻡ ﻣﺮﺩ ﺧﯿﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﺮﺩﮐﻪ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺼﺪﻕ ﺩﺭﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﻮﺩ . ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﺮﻭﺟﺮﺩﯼ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺍﺯﻧﺨﺴﺖ ﻭﺯﯾﺮ ﺳﺎﺑﻖ، ﻧﺰﺩ ﺷﺎﻩ ﻭﺳﺎﻃﺖ ﮐﻨﺪ ﻭﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻧﭙﺬﯾﺮﻓﺖ .
ﺩﺭﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺶ ﻧﯿﺰﺍﺯﺍﯾﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﺪ : ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺣﺎﺝ ﺳﯿﺪﺭﺿﺎ ﻓﯿﺮﻭﺯﺁﺑﺎﺩﯼ ﺑﻪ ﻣﻄﺐ ﺁﻣﺪ ﻭﮔﻔﺖ ﺭﻓﺖ ﺑﻮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻥ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﺮﻭﺟﺮﺩﯼ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺷﺎﻩ ﺑﻨﻮﯾﺪ ﻭ ﺧﺎﻃﺮﻧﺸﺎﻥ ﺳﺎﺯﺩ ﮐﻪ ﻣﺼﺪﻕ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺧﺪﻣﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭﻧﻔﻮﺫ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯﮐﺸﻮﺭ ﻗﻄﻊ ﻧﻤﻮﺩﻩ، ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﻭﺑﻪ ﺻﻼﺡ ﺍﻋﻠﯿﺤﻀﺮﺕ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭﯼ ﺑﺎ ﺍﻭﺑﺸﻮﺩ . ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﺋﯿﻦ ﺩﺍﺭﺩ، ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﻭﻗﺎﯾﻊ ﺭﺍ ﺛﺒﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ . ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺩﺭﭘﺎﺳﺦ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ : ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﻣﺎ ﻣﺼﺪﻕ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﻫﺎ ﭘﻨﺠﻮﻝ ﺯﺩﻩ، ﺷﻔﺎﻋﺖ ﺍﻭ ﺩﺷﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ . »
ﺩﯾﮕﺮ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺮﺧﻼﻑ ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯﻣﺼﺪﻕ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻓﯿﻠﻢ ﺍﯾﺘﺎﻟﯿﺎﯾﯽ ﺍﺭﺍﺋﻪ ﺷﺪ، ﻫﯿﭻ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺴﺒﯿﺢ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﯾﺪﻡ ﻭﻋﺎﺩﺕ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺖ . ﺗﺼﻮﯾﺮﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺮﺧﻼﻑ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻧﺪ . ﺍﻭﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭﮐﻪ ﺭﻓﺖ [ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪ ] ﺑﺴﯿﺎﺭﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﻧﺰﺍﮐﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﮔﺴﺘﺎﺧﯽ ﻭﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺻﺤﻨﻪ ﺍﯼ ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ، ﺑﺎ ﺷﺎﻩ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻧﮑﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﻭﺁﻣﺪﻥ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﺧﻮﺩ، ﺩﻭﻥ ﻣﻘﺎﻡ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﻣﯽ ﭘﻨﺪﺍﺷﺖ .
ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﻣﺼﺪﻕ، ﺷﻴﺮﻳﻦ ﺳﻤﻴﻌﯽ، ﺹ ۱۶۸ - ۱۶۹